ای جهلای معروف بعلم
چرا در ظاهر دعوی شبانی کنید و در باطن ذئب اغنام من شدهاید مثل شما مثل ستارهٴ قبل از صبح است که در ظاهر درّی و روشن است و در باطن سبب اضلال و هلاکت کاروانهای مدینه و دیار من است
- بهاءالله -
Read moreYour Custom Text Here
ای جهلای معروف بعلم
چرا در ظاهر دعوی شبانی کنید و در باطن ذئب اغنام من شدهاید مثل شما مثل ستارهٴ قبل از صبح است که در ظاهر درّی و روشن است و در باطن سبب اضلال و هلاکت کاروانهای مدینه و دیار من است
- بهاءالله -
Read moreای مردگان فراش غفلت
قرنها گذشت و عمر گرانمایه را بانتها رساندهاید و نفس پاکی از شما بساحت قدس ما نیامد در ابحر شرک مستغرقید و کلمهٴ توحید بر زبان میرانید مبغوض مرا محبوب خود دانستهاید و دشمن مرا دوست خود گرفتهاید و در ارض من بکمال خرّمی و سرور مشی مینمائید و غافل از آنکه زمین من از تو بیزار است و اشیای ارض از تو در گریز اگر فیالجمله بصر بگشائی صدهزار حزن را از این سرور خوشتر دانی و فنا را از این حیات نیکوتر شمری
- بهاءالله -
Read moreای دوستان من
آیا فراموش کردهاید آن صبح صادق روشنی را که در ظلّ شجرهٴ انیسا که در فردوس اعظم غرس شده جمیع در آن فضای قدس مبارک نزد من حاضر بودید و بسه کلمهٴ طیّبه تکلّم فرمودم و جمیع آن کلمات را شنیده و مدهوش گشتید و آن کلمات این بود ای دوستان رضای خود را بر رضای من اختیار مکنید و آنچه برای شما نخواهم هرگز مخواهید و با دلهای مرده که بآمال و آرزو آلوده شده نزد من میائید اگر صدر را مقدّس کنید حال آن صحرا و آن فضا را بنظر درآرید و بیان من بر همهٴ شما معلوم شود
- بهاءالله -
Read moreای جوهر غفلت
دریغ که صدهزار لسان معنوی در لسانی ناطق و صدهزار معانی غیبی در لحنی ظاهر ولکن گوشی نه تا بشنود و قلبی نه تا حرفی بیابد
- بهاءالله -
Read moreای پسر روح
وقتی آید که بلبل قدس معنوی از بیان اسرار معانی ممنوع شود و جمیع از نغمهٴ رحمانی و ندای سبحانی ممنوع گردید
- بهاءالله -
Read moreای پسران من
ترسم که از نغمهٔ ورقا فیض نبرده بدیار فنا راجع شوید و جمال گل ندیده بآب و گل بازگردید
- بهاءالله -
Read moreای پسر هوی
براستی بشنو چشم فانی جمال باقی نشناسد و دل مرده جز بگل پژمرده مشغول نشود زیرا که هر قرینی قرین خود را جوید و بجنس خود انس گیرد
- بهاءالله -
Read moreای پسر عزّ
در سبیل قدس چالاک شو و بر افلاک انس قدم گذار قلب را بصیقل روح پاک کن و آهنگ ساحت لولاک نما
- بهاءالله -
Read moreای دوستان من
سراج ضلالت را خاموش کنید و مشاعل باقیهٔ هدایت در قلب و دل برافروزید که عنقریب صرّافان وجود در پیشگاه حضور معبود جز تقوای خالص نپذیرند و غیر عمل پاک قبول ننمایند
- بهاءالله -
Read moreای اهل رضوان من
نهال محبّت و دوستی شما را در روضهٔ قدس رضوان بید ملاطفت غرس نمودم و بنیسان مرحمت آبش دادم حال نزدیک بثمر رسیده جهدی نمائید تا محفوظ ماند و بنار امل و شهوت نسوزد
- بهاءالله -
Read moreای بیگانهٴ بایگانه
شمع دلت برافروختهٴ دست قدرت منست آن را ببادهای مخالف نفس و هوی خاموش مکن و طبیب جمیع علّتهای تو ذکر من است فراموشش منما حبّ مرا سرمایهٴ خود کن و چون بصر و جان عزیزش دار
- بهاءالله -
Read moreای صاحب دو چشم
چشمی بربند و چشمی برگشا بربند یعنی از عالم و عالمیان برگشا یعنی بجمال قدس جانان
- بهاءالله -
Read moreای پسر تراب
کور شو تا جمالم بینی و کر شو تا لحن و صوت ملیحم را شنوی و جاهل شو تا از علمم نصیب بری و فقیر شو تا از بحر غنای لایزالم قسمت بیزوال برداری کور شو یعنی از مشاهدهٴ غیر جمال من و کر شو یعنی از استماع کلام غیر من و جاهل شو یعنی از سوای علم من تا با چشم پاک و دل طیّب و گوش لطیف بساحت قدسم درآئی
- بهاءالله -
Read moreای سایهٴ نابود
از مدارج ذلّ وهم بگذر و بمعارج عزّ یقین اندرآ چشم حقّ بگشا تا جمال مبین بینی و تبارک الله احسن الخالقین گوئی
- بهاءالله -
Read moreای پسر حبّ
از تو تا رفرف امتناع قرب و سدرهٴ ارتفاع عشق قدمی فاصله قدم اوّل بردار و قدم دیگر بر عالم قدم گذار و در سرادق خلد وارد شو پس بشنو آنچه از قلم عزّ نزول یافت
- بهاءالله -
Read moreای پسران ارض
براستی بدانید قلبی که در آن شائبهٴ حسد باقی باشد البتّه بجبروت باقی من درنیاید و از ملکوت تقدیس من روائح قدس نشنود
- بهاءالله -
Read moreای پسر انصاف
کدام عاشق جز در وطن معشوق محل گیرد و کدام طالب که بیمطلوب راحت جوید عاشق صادق را حیات در وصالست و موت در فراق صدرشان از صبر خالی و قلوبشان از اصطبار مقدّس از صدهزار جان درگذرند و بکوی جانان شتابند
- بهاءالله -
Read moreای دوست
در روضهٴ قلب جز گل عشق مکار و از ذیل بلبل حبّ و شوق دست مدار مصاحبت ابرار را غنیمت دان و از مرافقت اشرار دست و دل هر دو بردار
- بهاءالله -
Read more“O SON OF SPIRIT!
I created thee rich, why dost thou bring thyself down to poverty? Noble I made thee, wherewith dost thou abase thyself? Out of the essence of knowledge I gave thee being, why seekest thou enlightenment from anyone beside Me? Out of the clay of love I molded thee, how dost thou busy thyself with another? Turn thy sight unto thyself, that thou mayest find Me standing within thee, mighty, powerful and self-subsisting.”
- Baha’u’llah -
Read moreVancouver, BC Canada